کلافه م

ساخت وبلاگ
بارون واقعا لذت بخشه. اصلا حس و حالی رو که با بارش بارون بهم دست می دهنمی تونم توصیف کنم.دلم می خواست جایی بودم که همیشه بارون می بارید. دلم می خواست یه خونه داشتم دقیقا کنار یه رودخونه.یه تراس داشت که وقتی لبش می نشستم، پاهامو می تونستمتوی آب فرو ببرم.دیوار خونه به سمت رودخونه فقط شیشه بود. بارون که می بارید، می تونستم قطره های بارون رو روی آب رودخونهببینم و با تمام وجود لذت ببرم. شبا که سرد می شد، همونجا روی تراس آتیش روشن می کردیمو کنارش می نشستیم. دورمونم پتو می گرفتیم تا سرمای وزش نسیمی که از روی آب رد می شه، به تنمون نشینه.چه خوب بود اگه همچین خونه ای داشتم. دلم خواست. کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 18:38

نمی دونم چیکار کنم. همچنان با خوابیدن مشکل دارم. از این طرف زوری خوابم می بره، از اون طرف یه مورچهاز کنارم رد شه بیدار می شم.گاهی هم اونقدر خوابم میاد که می خوام بمیرم ولی خوابم نمی بره. یعنی بین خواب و بیداری سرگردونم. بعد درست موقعی که می خواد خوابم ببره یهو چشمام وا می شهو دیگه تمام. دیگه مدتیه از وقتی می خوابم تا موقعی که پا می شم یه ریز خواب می بینم. خوابای بی سر و ته. خواب آدمایی که قرن هاست نه دیدمشون، نه بهشون فکر کردم. چطوری میان تو خوابم نمی دونم. راستی حالا اینو گفتم یادم افتاد چند وقت پیش یه بارم خوابحامد رو دیدم. توی خواب نشسته بودیم با شکیب فیلم می دیدیم، بعد یک ازبازیگرای اون فیلم حامد بود ​​​​​​جزئیات خوابه رو یادم نیست حالا.ولی می دونم مدت ها بود حامد رو یادم نبود.می گن آدم چیزایی رو توی خواب می بینه که بازتاب روزمرگی هاشه. ولی همیشه هم صدق نمی کنه این حرف.دیشب هم باز خواب یکی از همکلاسیامو دیدم که سه هزار سالاز آخرین دیدارمون می گذره. واقعاً فراموشش کرده بودم. خلاصه که خوابیدنم مث آدمیزاد نیست. کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 18:38

پارسال بود که چند روز اومدم خونه ی ننه موندم. حس و حالی که اون موقع داشتم اینقدر خوب بود که قشنگی شوهنوز یادمه.این مدت هر بار خوزستان اومدم، به ننه سر زدم ولی اون حال و هوا رو نداشت.حالا امروز، باز از صبح اومدیم خونه ی ننه. بابام توی باغ یه آلاچیق زده. از سحر یه لحظه بارون بند نیومده.بساط کباب کوبیده راه انداختیم و ناهار رو زیر آلاچیقبا صدای بارون خوردیم. واقعا لذت بخش بود ​​​​​​الانم نشستم توی باغ روی صندلی کنار منقل آتیش دارم با تمام وجود از زیبایی طبیعت لذت می برم.چه خوبه صدای بارون.صدای باد که از لا به لای شاخه های درختا رد می شه.شاخه ها که با وزش باد تکون می خورن. صدای گنجیشکا، صدای آواز بلبل ها.سرمای هوا و گرمای آتیش. خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 18:38

خیلی دنبال جامدادی کتابی بودم. خیلی جاها سر زدم ولی پیدا نکردم. یادمه بچگیام یه جامدادی کتابی داشتم رنگش صورتی بود. روشم عکس سه تا خرسک و یکی دوتا خرگوشک بود.چند روز پیش داشتم توی باسلام عکس جامدادی ها رو نگاه می کردمدیدم یکی شون صورتیه با عکس خرسک و خرگوشک. دقیقا مث جامدادی قدیمیم نیست ولی تا حدودی شبیهه. منم سفارشش دادم و الان بسته م رسید. برای خودمم عجیبه اینقدر از دیدنش هیجان زده شدم ​​​​​​حالا باید برم مداد و پاک کن و تراش و این چیزا بخرم پرش کنم ​​​​​​خیلی خوبه من با این چیزا ذوق می کنم و شوهر جان هم فقط به ذوقم می خنده کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 13:15